یه احساس خوبی مث خواب ناز
مثل یک نیایش تو اوج نماز
یه شوق عجیبی واسه پر زدن
تو دستای یک عشق پرپر زدن
مث خیس شدن زیر بارون شب
مث نقش لبخند رو مینای لب
یه حرفی مث آیه ی ربنا
قبوله تمنایی از آشنا
خدا با منه تا تو با من عجینی
کی میگه بده عشق پاک زمینی
یه احساس خوبی مث خواب ناز
مث یک نوازش تو اوج نماز
یه شوق عجیبی واسه پر زدن
تو دستای یک عشق پرپر زدن
مث خیس شدن زیر بارون شب
مث نقش لبخند رو مینای لب
خدا با منو تو شکوه و سکوت
سکوتی پر از حرف بارون زده
تمام سرانجام و آغاز ما
همین حس خوبه ؛ کی میگه بده ؟
ببین سایه ی عشق از ما چی ساخت
ببین حالمون خوبه ؛ ما عاشقیم
واسه دیدن شهر دریایی ها
خدا با منو تو تو یک قایقیم
ادامه مطلب ...
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند . . .
نگاهش می کنم
شاید
بخواند از نگاه من
ولـــــــــــــی...
افسوس او هــــــــــرگــــــــز
نگــــــاهـــــم را نــمــی خــــــواند
همه می گذرند و می گویند : چقدر زود دل بستی و من بی توجه به گفته ها هنوز هم در حسرت دیدن توام .
ولی کم کم تیک تاک ثانیه های انتظار به من فهماند ...
دیگر نمی خواهی! که بیایی
نمی خواهم باور کنم که حالا میان اصوات خاموش اشک و خرد شدنم از درون،
همه می گذرند و می گویند:
چقدر ساده فراموش شدی ...
هی فلانی
مگر نمی دانی ؟
می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند
می مــــــانند
عادتت می دهند
و مــــــــــــــــــی روند.
و تو در خــــــــــــود می مانی
و تو تنـــــــــــها می مــــــــــــانی
و تـــــــــــو دلتـــنـــــگ مــــی مــــانـــی
راستـــــی نگفـــتی رسم تو نیز چنین است؟!؟!؟!؟
مثل همه ی فلا نی ها ؟